جدول جو
جدول جو

معنی ببر بیان - جستجوی لغت در جدول جو

ببر بیان
در شاهنامه جامه ای از پوست پلنگ یا ببر که رستم هنگام جنگ بر تن خود می کرده، برای مثال تهمتن بپوشید ببر بیان / نشست از بر اژدهای ژیان (فردوسی - ۲/۱۷۹)
تصویری از ببر بیان
تصویر ببر بیان
فرهنگ فارسی عمید
ببر بیان
(بَ رِ بَ)
ببر شاهی. (یادداشت مؤلف). نام یک درندۀ افسانه ای که قسمی از ببر و وحشی تر و قوی تر از سایر درندگان بوده است. (از فرهنگ نظام). ببر و جانوری شبیه به آن دشمن شیرکه شیر شرزه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
بدو گفت پیران که شیر ژیان
نه درنده گرگ و نه ببر بیان.
فردوسی.
درین بیشه زین پیش مگذار گام
که ببربیان دارد آنجا کنام.
اسدی.
لغت نامه دهخدا
ببر بیان
((بَ رِ بَ))
جامه ای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ به تن می کرد
تصویری از ببر بیان
تصویر ببر بیان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ بَیْ یا)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسط بیان
تصویر بسط بیان
سخن گستری روشن سخنی باز نمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
عاجزٌ عن الكلام
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
Ineloquent, Unexpressive, Unstated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
inéloquent, inexpressif, non déclaré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عطسه آمدن به مفهوم بدیمنی و عدم ارتکاب و اقدام به عملی
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستادگی شجاعانه
فرهنگ گویش مازندرانی
عطسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
अप्रकट , निराकार , अनिर्दिष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
بی بیان، ناگفتنی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
غیر مبین , بے بیان , غیر بیان شدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
অস্পষ্ট , অব্যক্ত , অপ্রকাশিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
asiyekua na uwezo wa kusema vizuri, isiyo na hisia, isiyotajwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
etkisiz konuşan, ifadesiz, belirtilmeyen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
불명확한 , 무표정한 , 명시되지 않은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
不雄辩的 , 表現しない , 未記載の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
לא רהוט , חסר הבעה , לא מצוין
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
onduidelijk, uitdrukkingsloos, niet vermeld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
tidak fasih, tidak ekspresif, tidak disebutkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
ไม่มีความชัดเจน , ไม่มีการแสดงออก , ไม่ระบุ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
ineloquente, inexpresivo, no declarado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
ineloquente, inexplicável, não declarado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
不流利的 , 无表情的 , 未声明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
niewyrazisty, bez wyrazu, niewskazany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
невиразний , без виразу , не зазначений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
uneloquent, ausdruckslos, nicht angegeben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
невнятный , бессловесный , неуказанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی بیان
تصویر بی بیان
ineloquente, inespressivo, non dichiarato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی